news/content
نسخه قابل چاپ
1402/12/21
خاطراتی از زندگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیرامون قرآن کریم

خاطرات قرآنی

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif بخش فقه و معارف رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن بهار معنویت، ماه مبارک رمضان، بخشی از خاطرات زندگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیرامون آشنایی، انس با قرآن کریم و جلسات تفسیر ایشان را مرور کرده است.
 
* اثرپذیری از تلاوت زیبای مادر
زادگاه مادرم نجف است. ایشان لهجه‌ی عربی داشت. در کودکی، با لهجه‌ی عربیِ نجفی حرف میزده است. با قرآن آشنا بود. قرآن را خوب و با صدایی جالب تلاوت میکرد. در اواخر عمر، صدایش گرفته بود و من صدای خوش او را به یادش می‌آوردم. بر قرائت کلام‌الله مجید با قرآن اهدائی پدرش مداومت روزانه داشت. شیوه‌ی قرائت ایشان، ما را در آن کم سنّ و سالی به خود جذب میکرد. پیرامونش گرد می‌آمدیم و به تلاوتش گوش میکردیم.
خون دلی که لعل شد، صفحه ۸
 
* شوق شنیدن داستان حضرت موسی
مادرم معانی برخی آیات را برای ما به فارسی ترجمه میکرد و داستانهای پیامبران را برایمان بازمیگفت. شیفتگی وافرش به زندگی حضرت موسی(علیهالسّلام) موجب میشد تا داستان زندگی این پیامبر بزرگ را با همه‌ی جزئیّات برای ما شرح دهد. آن‌چنان با علاقه‌مندی دربارهی حضرت موسی سخن میگفت که شوق شنیدن ماجراهای او را در ما برمی‌انگیخت.
خون دلی که لعل شد، صفحه ۸
 
* زبانزد بودن در مدرسه در تجوید و تلاوت قرآن کریم
در مدرسه دار‌التّعلیم دیانتی در تجوید قرآن کریم و تلاوت آن با صدای خوش، زبانزد بودم. در مراسم دبستان و مراسم استقبال از شخصیّتهایی که به مدرسه می‌آمدند، قرآن تلاوت میکردم؛ از جمله در حضور آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی قرآن خواندم. ایشان در اواخر دهه‌ی ۲۰ شمسی به مشهد آمد و مدرسه به استقبال ایشان رفت. من در آن هنگام دوازده‌ساله بودم...

همچنین در آغاز ورود آیت‌الله سیّد حسن قمی به مشهد پس از وفات پدرش، در حضور ایشان نیز قرآن خواندم. برخی از مؤسّسان مدرسه، مقلّد پدر ایشان بودند. آقای قمی به مدرسه آمد. ما به صف ایستاده بودیم. من و یکی از شاگردان جلو آمدیم و قرآن و برخی محفوظات دینی خود را خواندیم. من از ایشان جایزه گرفتم که اکنون هم به یادم هست که کتاب «تعلیمات دینی» تألیف سیّد حسام‌الدّین فال‌اسیری شیرازی بود.
خون دلی که لعل شد، صفحات ۱۳و۱۴
 
* شرکت در جلسه قرائت قرآن و خواندن کتاب تجوید
قرآن را از دوران کودکی نزد مادر، و سپس از یکی از کسبه که قرائتش خوب بود و جلسات دوره‌ای قرائت را در منازل مدیریّت میکرد، آموختم. پدر، من و برادرم را به این مرد مؤمن که حاج رمضانعلی نام داشت، سپرد. او به ما احترام میگذاشت. با آنکه مردی پنجاه ساله بود، پشت سر ما از در خارج میشد و ما را در دو طرف خود می‌نشانید. من نزد او قرآن میخواندم و او قرائت مرا تصحیح میکرد.

یک روز به ما گفت: شما دیگر به مرحله‌ای رسیده‌اید که من نمیتوانم به شما درس بدهم و بیشتر از این شما را جلو ببرم. به ما توصیه کرد که پیش استاد او ـ مُلا‌ عبّاس ـ برویم که در سنّ هفتاد‌سالگی در صحن حرم رضوی تدریس میکرد... از ویژگی‌های او این بود که به نسخه‌ی قرآن چاپ هند مقیّد بود و اعتقاد داشت که نسخه‌ی هندی با وجود دشواری رسم‌الخطّش، نسخه‌ای صحیح است... نزد او کتاب تجوید را خواندیم که به فارسی است و تألیف سیّد محمّد عرب زعفرانی.
خون دلی که لعل شد، صفحات ۱۴و۱۵
 
* گوش دادن به تلاوت‌های قرآنی رادیو صوت العرب در زندان
من یک رادیوی کوچک داشتم. این رادیو هنگام نوبت کشیک نگهبانان آسان‌گیر و بااغماض به دست من رسید، و من آن را از چشم نگهبانان سخت‌گیر پنهان میکردم؛ چون معمولاً استفاده از رادیو در داخل زندان ممنوع است. پس از شنیدن خبر در‌گذشت عبدالنّاصر، کار من شد گوش دادن به رادیو «صوت العرب». بزرگترین مایه‌ی تسلّی من در آن روزها تلاوتهای قرآنی این رادیو بود، که اکنون آنها را با جزئیّات به خاطر دارم.

مثلاً به یاد دارم که قاریان بزرگ مصری، مانند «عبدالباسط»، «مصطفی اسماعیل» و «محمود علی البناء» این آیه‌ی کریمه را میخواندند: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین». یکی از آنها این آیه را میخواند و دوباره از «قاتل معه ربّیّون» تکرار میکرد. من نام قرّائی را که تلاوتشان را شنیدم، در پشت قرآن یادداشت کردم. از آغاز شب به تلاوتها گوش میکردم، تا وقتی تلاوتهای «صوت العرب» به آخر برسد و من به دنبال تلاوتهای قرآنی، به سراغ ایستگاه‌های رادیویی دیگر بروم.
خون دلی که لعل شد، صفحه ۱۸۰
 
* حفظ قرآن در دوران ماه رمضان در زندان
دستگیری من در اوایل ماه شعبان بود. روزها گذشت و ماه مبارک رمضان نزدیک شد. من شنیدم که رئیس بازجوها در راهرو رفت‌و‌آمد میکند. وقتی صدای گامهایش به سلّولم نزدیک شد، صدایش زدم...
من میدانستم که او مرا آزاد نمیکند، امّا من خواسته‌ی بزرگی از او طلب کردم تا خواسته‌ی کوچک را بپذیرد.
فوراً به او گفتم: بسیار خوب. اجازه بده من یک قرآن داشته باشم.
گفت: اشکالی ندارد.
اجازه داد یک قرآن از منزل برایم آوردند. خواندن قرآن در تاریکی شدید ناممکن بود. به نگهبان گفتم: میخواهم قرآن بخوانم؛ در را برایم کمی باز کنید. رفت اجازه گرفت. اجازه دادند که در به اندازه‌ی ده سانتیمتر باز گذاشته شود و همین برای خواندن کافی بود. لذا در این ماه خیلی قرآن خواندم و خیلی هم حفظ کردم.
خون دلی که لعل شد، صفحه ۲۱۷
 
* آرامش دادن به سایر زندانی‌ها با تلاوت آیاتی از قرآن
از جمله‌ی خاطرات دردناک من در این زندان [مشهد] این بود که شاهد شکنجه‌ی برخی شاگردانم بودم. در این زندان بیش از ده نفر معمّم بودند که بیشترشان از شاگردان من بودند... از جمله‌ی این افراد، سیّد عبّاس موسوی قوچانی بود. (او بعداً در جنگ تحمیلی به شهادت رسید)... تنها تسلّای خاطر موسوی در این زندان این بود که وقتی از اتاق شکنجه بر‌میگشت، صدای مرا می‌شنید که آیاتی از قرآن را تلاوت میکردم. و من عمداً آیاتی را انتخاب میکردم که مرهمی بر زخمهایش، و آرامشی برای قلبش باشد و عزمش را راسخ‌تر کند. گاهی هم با همان آهنگ تلاوت قرآن، به زبان عربی با او حرف میزدم و او را به حق و صبر سفارش میکردم.
خون دلی که لعل شد، صفحات ۲۲۲ و ۲۲۳
 
* ترویج تلاوت مصطفی اسماعیل از مشهد به سایر نقاط کشور
ما رفیقی داشتیم او به مصر رفته بود، چند ماه در آن‌جا مانده بود و نوارهای عبدالفتاح، شیخ مصطفی اسماعیل و محمّد رفعت و امثال آنان را به این‌جا آورده بود. مخصوصاً من از نوار عبدالفتاح خیلی خوشم می‌آمد؛ آن را گوش می‌کردم. بعدها هم با صدای شیخ مصطفی اسماعیل آشنا شدم. بعد که شیخ مصطفی اسماعیل را شناختم، بقیه یادم رفت.

صدای شیخ مصطفی اسماعیل، خیلی فوق العاده بود. این را هم بگویم که الان در ایران، میل عمومی به طرف شیخ مصطفی اسماعیل است. یعنی قرّای ما، حتماً روی سبک قرائت شیخ مصطفی اسماعیل تمرین دارند و روی دیگران کمتر. اعتقادم این است که این حرکت، از مشهد و از دستگاه ما شروع شد. در تهران، هیچ‌کس غیر از عبدالباسط را نمی‌شناخت. من یک وقت که به تهران آمده بودم، فقط عبدالباسط مطرح بود. جاهای دیگرهم که می‌رفتیم، فقط عبدالباسط را می‌شناختند.
بیانات در مراسم تودیع قاریان قرآن، استاد شحات محمّد انور و استاد محمّد بسیونی ۱۳۶۹/۱۲/۰۱
 
* تعطیل کردن درس تفسیر به دلیل شرح آیات بنی‌اسرائیل!
بنده سال ۵۰ در مشهد برای دانشجوها درس تفسیر می‌گفتم و اوایل سوره‌ی بقره- ماجراهای بنی‌اسرائیل- را تفسیر می‌کردم. بنده را به ساواک خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنی‌اسرائیل حرف می‌زنید؟ گفتم آیه‌ی قرآن است؛ من دارم آیه‌ی قرآن را معنا و تفسیر می‌کنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنی‌اسرائیل- چون اسم اسرائیل در آن بود- تعطیل کردند.
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان ۱۳۸۴/۰۲/۱۹
 
* شنیدن تلاوت ابوالعینین شعیشع در مسجد گوهرشاد
در گذشته این همه تلاوت کننده‌ی قرآن، این همه حافظ قرآن، این همه آشنای با متن قرآن، این همه عاشق و علاقه‌مند به تلاوت قرآن وجود نداشت؛ در حالی که همین کشور بود، همین ملت بود.

من یادم هست که یکی از قرّاء برجسته‌ی مصری - مرحوم ابوالعینین شعیشع - آمده بود مشهد و در مسجد گوهرشاد قرآن تلاوت میکرد، که خیلی هم خوب میخواند. چون جلسه مال اوقافِ آن زمان بود و اوقاف هم برخلاف امروز که الحمدللَّه سازمان مفتخری است، آن روز سازمان بدنامی بود، بنده با اینکه خیلی شائق بودم تلاوت آن قاری را بشنوم، نمیخواستم بروم توی آن مجلس بنشینم؛ از دور نگاه میکردم و صدا را میشنفتم. همه‌ی کسانی که در آن مجلس شرکت داشتند، گمان نمیکنم پنجاه نفر، شصت نفر میشدند.
بیانات در دیدار قاریان و حافظان و اساتید قرآنی ۱۳۹۰/۰۵/۱۱
 
* روزی که ممنوع التفسیر شدم
من یک درسی مخصوص دانشجوها شروع کردم، درس تفسیر قرآن که بسیار پرشور و جالب بود و بیشترِ آن کسانی که در آن درس‌ها شرکت می‌کردند، بلکه همه‌شان شاید، آن عده‌ی چند صد نفری که شرکت می‌کردند، بعدها همه جزو این گروههای مبارز و انقلابی بودند، البته بعضی راه درست را تا امروز هم ادامه دادند، بعضی هم در این ریخت و پاشهای انحرافی که ما در این مدت داشتیم، بدبختانه دچار انحراف شدند و از راه‌های دیگر رفتند، به‌هرحال آن‌جا یک پایه‌ی متینی بود برای ارائه‌ی تفکر اسلامی و آشنایی جوان‌ها با قرآن. ساواک هم مرتباً مزاحم بود دیگر، یعنی مسأله‌ی یک بار و دوبار و ده بار نبود، مرتب اذیت می‌کردند، مزاحمت می‌کردند، درس را تعطیل می‌کردند، من را می‌خواستند، شاگردها را می‌خواستند، اندک چیزی را بهانه می‌گرفتند. بالأخره هم بعد از مدتی آن درس را تعطیل کردند، این درس تفسیر جوان‌ها را هم مثل آن درس دیگر تعطیل کردند و بنده ممنوع‌التفسیر شدم در مشهد، یعنی سخنرانی اگر می‌کردم یک جایی اشکال نداشت اما تفسیر قرآن حق نداشتم بگویم.
مصاحبه با صداوسیما پس از مراسم تحلیف ۱۳۶۰/۰۷/۱۹
 
* شرکت دانشجویان در درس تفسیر برای مقابله با مارکسیست‌ها
بنده از دوره‌ی جوانی با دانشجویان سروکار داشته‌ام. در دوره‌ای که برای اقامت از قم به مشهد رفتم، برای طلاّب درس تفسیر را شروع کردم. بعد دیدم که یک مشت جوان هم لابلای طلبه‌ها پیدا می‌شوند و می‌آیند شرکت می‌کنند. فهمیدم که اینها دانشجو هستند. احساس کردم که در بین جوانهای دانشجو علاقه‌ای نسبت به تفسیر قرآن وجود دارد و اینها مایلند که در مقابل تفکّرات مارکسیستی - که آن روز هم به‌شدّت ترویج می‌شد - یک منطق مستحکم و قوی را در اختیار داشته باشند، که آن منطقِ قرآن است.
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان ۱۳۷۹/۹/۱۷
 
* سخنرانی من مقدمه تلاوت قرآن بود
من در سالهای ۵۱ و ۵۲ و ۵۳ در مشهد سخنرانی می‌کردم؛ می‌ایستادم سخنرانی می‌کردم. بعد هم که حرف من تمام می‌شد، روی زمین می‌نشستم. سپس صندلی می‌گذاشتیم، تا قاری قرآن تلاوت کند. آقای فاطمی و بعضی از برادران دیگر، روی صندلی می‌نشستند و قرآن می‌خواندند. من می‌گفتم که حرف من مقدمه‌ی تلاوت قرآن است. من ایستاده صحبت می‌کردم؛ اما صندلی بلند و قشنگی - مثل منبر - گذاشته بودیم و اینها روی آن می‌نشستند و بعد از صحبت من قرآن می‌خواندند؛ همان آیاتی که من قبلاً تفسیر کرده بودم. فکر من این است. من می‌گویم که در جامعه، قرآن اصل است.
بیانات در دیدار جمعی از قاریان قرآن ۱۳۷۰/۰۱/۲۲

لطفاً نظر خود را بنویسید:

کدامنیتی : *
اعدادي را که مي بینيد ، وارد کنید
*
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی